سرآغاز دین،خداشناسیست؛وکمال شناخت خدا،باور داشتن او؛و کمال باور داشتن خدا،شهادت به یگانگی دین اوست؛
وکمال توحید،اخلاص؛وکمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است؛
زیرا هر صفتی نشان می دهدکه غیر از موصوف، وهر موصوفی گواهی می دهد که غیر از صفت است؛
پس هرکسی که خدارا با صفت مخلوقات تعریف کنداو را به چیزی نزدیک کرده، وبا نزدیک کردن خدا به چیزی،دو خدا مطرح شده؛
وبا طرح شدن دو خدا،اجزایی برای او تصور نموده؛وبا تصور اجزا برای خدا،او را نشناخته است.
وکسی که خدا را نشناسد به سوی او اشاره می کند وهر کس به سوی خدا اشاره می کند،او را محدود کرده ، به شمارش آورد.
و آن کس که بگوید:خدا در چیست؟او را در چیز دیگری پنداشته است،و کسی که بپرسد:خدا بر روی چه چیزی قرار دارد؟به تحقیق جایی را خالی از او در نظر گرفته است،در صورتی که خدا همواره بوده و از چیزی به وجود نیامده است.
با همه چیز هست، نه اینکه همنشین آنان باشد؛وبا همه چیز فرق دارد نه اینکه از آنان جدا و بیگانه باشد.
انجام دهنده ی همه ی کارهاست،بدون حرکت و ابزار و وسیله.
بیناست حتی در آن هنگام که پدیده ای وجود نداشت.
یگانه و تنهاست،زیرا کسی نبوده تا با او انس گیرد ویا از فقدانش وحشت کند.
نهج البلاغه ، خطبه اول
:: موضوعات مرتبط:
گوناگون ,
,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7